پدرش به او جايزه اي داد (هديه کرد) ... ماهي کوچک قرمزي !
(ماهي) در ظرف شيشه اي بازي مي کند.
سعيد به ماهي نگاه مي کند و ماهي به او نگاه مي کند...
به سرعت شنا مي کند ... و دهانش را باز مي کند ... از سويي به سويي ديگر مي رود و در آب بازي مي کند.
سعيد نزديک ماهي نشسته و از خودش سؤال مي کند:
مادر اين ماهي کجاست؟
آيا اين ماهي خواهراني مثل خودش دارد؟
آيا دوستاني دارد ... ؟!
براي چه شکارچيان او را گرفتند؟!
و چرا ماهي را در اين ظرف حبس کرده اند؟
سعيد روزي را به خاطر آورد:
مادرش او را از بيرون رفتن و بازي کردن با دوستانش منع کرده بود (جلوگيري کرده بود).
پس در اتاق تنها ماند و بسيار ناراحت شد ...
همانا ماهي من غمگين است ...
او در اين ظرف تنها است ....
آه .... بله .... جاي ماهي در رود است ... !
سعيد ظرف را بر مي دارد و به سوي روخانه مي رود.
و ماهي را در رودخانه رها مي کند.
پس ماهي در آب به سرعت شنا مي کند.
و به خاطر آزاديش خوشحالي مي کند و پيش خوهرانش برمي گردد.
و سعيد همچنين خوشحال مي شود و برمي گردد به سوي خانه ... دوم راهنمایی...
برچسب : نویسنده : alireza ranjbar avale-rahnamayi بازدید : 419